کلاغ سفید



معلق بین زمین و هوا مانده بود.نمی دانست الان کجا نشسته؛حتی نشسته یا نه.

دست و پا زدن هیچ‌فایده ای نداشت.مدت ها پیش این را فهمیده بود که راحت ترین راه برای تحمل تیغ های این سیم‌ این است که ساکت و بدون هیچ حرکتی سرجای خود بنشیند.ولی خب ساکت نشستن برایش کار راحتی نبود.همینطور که شما می توانید جای زخم ها را ببینید.

ولی او یک رویا دید. رویا به او گفت یک نفر باید بمیرد تا دیگری زندگی کند و حالا او بیشتر از همیشه رویا را به خود نزدیک نگاه می دارد.

 

پ.ن : حرف زدن سوم شخص به جای اول شخص نشون دهنده ی بازگشته ولی خب این روزا اصن تایتل همه چی همینه.

 

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

کارمند مجرد Sarah درمان تعریق زیاد کدهای تخفیف دیجی کالا العلاج دلنوشته های گاه بی گاه من